۱۳۸۸ اسفند ۲۴, دوشنبه

افق روشن

روزی ما دوباره کبوترهایمان را پیدا خواهیم کرد

و مهربانی دست زیبایی را خواهد گرفت

روزی که کمترین سرود
بوسه است
و هر انسان
برای هر انسان
برادری ست

روزی که دیگر درهای خانه شان را نمی بندند
قفل افسانه ایست
و قلب
برای زندگی بس است

روزی که معنای هر سخن دوست داشتن اشت
تا تو به خاطر آخرین حرف به دنبال سخن نگردی

روزی که آهنگ هر حرف زندگی ست
تا من به خاطر آخرین شعر رنج جست و جوی قافیه نبرم

روزی که هر لب ترانه ایست
تا کمترین سرود بوسه باشد

روزی که تو بیایی،برای همیشه بیایی
و مهربانی با زیبایی یکسان شود

روزی که ما دوباره برای کبوترهایمان دانه بریزیم...

و من آن روز را انتظار می کشم
حتی روزی
که دیگر
نباشم.

هیچ نظری موجود نیست: